جدول جو
جدول جو

معنی ریخته پا - جستجوی لغت در جدول جو

ریخته پا
(تَ / تِ)
اسبی که تناسب اعضاء و مفاصلش بغایت خوب باشد گویا به قالب ریخته اند. (آنندراج) (از غیاث اللغات) :
سخت سم نرم دم آگنده سرین پهن کفل
چرب مو خشک پی افروخته سر ریخته پا.
سنجر کاشی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ریخته گر
تصویر ریخته گر
کسی که فلزات را ذوب می کند و در قالب می ریزد
فرهنگ فارسی عمید
(تَ / تِ گَ)
کسی که می گدازد مس و روی را با هم و از آن هاون و منقل و اسباب دیگر و توپ می سازد. (ناظم الاطباء). کسی که بوسیلۀ ذوب فلزات ظروف و آلات مختلف و توپ و غیره سازد. (فرهنگ فارسی معین). آنکه روی وشیشه و امثال آن را گداخته در قالبها ریزد و از آن ظرفها سازد. (آنندراج). آنکه فلزات را می گدازد خواه طلا باشد خواه نقره یا فلز دیگر. (از شعوری ج 2 ص 18). صائغ. آنکه مفرغ سازد. (یادداشت مؤلف) :
خود بخود بادۀ عیش از قدمم می ریزد
گوییا جام مرا ریخته گر ساخته است.
سعید اشرف (از آنندراج).
رجوع به صائغ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ریخته گر
تصویر ریخته گر
کسی که ذوب فلزات ظروف و آلات مختلف و توپ و غیره سازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریخته گر
تصویر ریخته گر
((~. گَ))
کسی که فلزات را ذوب کرده و در قالب می ریزد
فرهنگ فارسی معین
جالباسی
فرهنگ گویش مازندرانی